جدول جو
جدول جو

معنی ذهن باز - جستجوی لغت در جدول جو

ذهن باز
بعقل متفتّح
تصویری از ذهن باز
تصویر ذهن باز
دیکشنری فارسی به عربی
ذهن باز
Openminded
تصویری از ذهن باز
تصویر ذهن باز
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ذهن باز
d'esprit ouvert
تصویری از ذهن باز
تصویر ذهن باز
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ذهن باز
열린 마음의
تصویری از ذهن باز
تصویر ذهن باز
دیکشنری فارسی به کره ای
ذهن باز
aufgeschlossen
تصویری از ذهن باز
تصویر ذهن باز
دیکشنری فارسی به آلمانی
ذهن باز
відкритий до нових ідей
تصویری از ذهن باز
تصویر ذهن باز
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ذهن باز
otwarty umysł
تصویری از ذهن باز
تصویر ذهن باز
دیکشنری فارسی به لهستانی
ذهن باز
开明的
تصویری از ذهن باز
تصویر ذهن باز
دیکشنری فارسی به چینی
ذهن باز
de mente aberta
تصویری از ذهن باز
تصویر ذهن باز
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ذهن باز
di mente aperta
تصویری از ذهن باز
تصویر ذهن باز
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ذهن باز
de mente abierta
تصویری از ذهن باز
تصویر ذهن باز
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ذهن باز
open-minded
تصویری از ذهن باز
تصویر ذهن باز
دیکشنری فارسی به هلندی
ذهن باز
açık fikirli
تصویری از ذهن باز
تصویر ذهن باز
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
ذهن باز
खुले विचार वाला
تصویری از ذهن باز
تصویر ذهن باز
دیکشنری فارسی به هندی
ذهن باز
berpikiran terbuka
تصویری از ذهن باز
تصویر ذهن باز
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ذهن باز
בעל מוח פתוח
تصویری از ذهن باز
تصویر ذهن باز
دیکشنری فارسی به عبری
ذهن باز
心が広い
تصویری از ذهن باز
تصویر ذهن باز
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ذهن باز
کھلا ذہن
تصویری از ذهن باز
تصویر ذهن باز
دیکشنری فارسی به اردو
ذهن باز
মুক্তমন
تصویری از ذهن باز
تصویر ذهن باز
دیکشنری فارسی به بنگالی
ذهن باز
เปิดใจ
تصویری از ذهن باز
تصویر ذهن باز
دیکشنری فارسی به تایلندی
ذهن باز
открытый для новых идей
تصویری از ذهن باز
تصویر ذهن باز
دیکشنری فارسی به روسی
ذهن باز
mwenye akili wazi
تصویری از ذهن باز
تصویر ذهن باز
دیکشنری فارسی به سواحیلی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رسن باز
تصویر رسن باز
بندباز، آنکه روی ریسمان راه می رود و هنرنمایی می کند
فرهنگ فارسی عمید
(اَ هََ)
که پهنه بازد. رجوع به پهنه شود:
پهنه بازی و کمندافکنی و چوگان باز
ناوک اندازی و زوبین فکن و سخت کمان.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(رَ)
آنکه بخاری و انبر و خاک انداز و حمامهای آهنین و منقل و امثال آن سازد از تنکۀ آهن
لغت نامه دهخدا
(پَ)
دارای بازویی پهن و ضخم: رجل ٌ شبح الذراعین و مشبوح الذراعین، مرد پهن بازو. (منتهی الارب). شباحه، پهن بازو گردیدن
لغت نامه دهخدا
(اَشْ وَ)
که پهن کند. که عریض سازد. که با پهنا نماید و عریض جلوه دهد:
به پهنی شدی (آیینه) چهره را پهن ساز
درازیش کردی جبین دراز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دَ هَمْ)
خندان چنانکه در پسته و امثال آن. که دهان باز دارد. (یادداشت مؤلف) :
لاله تو گویی چو طفلکی است دهن باز
لبش عقیقین و قعر کامش اسود.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
تصویری از پهن بازو
تصویر پهن بازو
دارای بازویی پهن و ضخیم: (رجل شیخ الذراعین مرد پهن بازو)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه وسیع کند آنکه فراخ سازد، آن که عریض کند آنکه با پهنا نماید و عریض جلوه دهد: به پهنی شدی (آیینه) چهره را پهن ساز} درازیش کردی جبین دراز) (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پهنه بازد پهنه بازد و کمندافکنی و چوگان باز ناوک اندازی و زوبین فکن و سخت کمان. (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جان باز
تصویر جان باز
کسی که جان خود را فدا کندکسی که جان خویش را در معرض خطر اندازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسن باز
تصویر رسن باز
عرب و عجم باز، آنکه در بالای ریسمان کارهای شگفت آور کند بند باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهن ساز
تصویر آهن ساز
آنکه انبر خاک انداز بخاری منقل آهنین و مانند آن سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جان باز
تصویر جان باز
کسی که جان خود را فدا کند
فرهنگ فارسی معین